مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
بعد عـمری، که گـرفـتار غـم بابا بود بازهم گوشۀ یک حجره، تک و تنها بود پسر سـوم زهـراست، مـراعـات کـنید بـخـدا هـمـسـفـر عـمـۀ عـاشـورا بـود باغ گل دید، ولی غـم ز دلش باز نشد او فـقـط، فـکـر گـلــوی پـسـر آقـا بود ذبح میدید، پر از شور و تلاطم میشد آه، انگـار به فـکـر عـطـش مـولا بـود دائماً اشک برای غـم عـاشورا ریخت فکـر سـقـا و تـن گـل پـسـر لـیـلا بـود زهـر، نـاچـیـزتـریـن قــاتـل آقـا بـوده قـاتـلـش، داغ پـریـشانی دخـتـرها بود جگرش سوخت، به یاد غم آن روزی که بـزم نـامـردی اولاد "زنـا" بـرپـا بـود دو سه تا مهرۀ شطرنج و شراب و نامرد اصلا انگار نه انگـار، رباب آنجا بود عـمۀ بیکس و تنها، وسط بزم شراب او که پر دردترین، خواهر این دنیا بود چوب را بر لب و دنـدان پدر میکوبید بــزم نه، قـتـلـگـه ذریــۀ زهــرا بــود |